یادداشت سردبیر، شماره ٢١٧
سیاوش دانشور
بعد از قذافی

تنها هشت ماه از شروع تحولات انقلابی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا میگذرد و نقدا بن علی، حسنی مبارک، عبدالله صالح و معمر قذافی سرنگون شده اند. همه چشمها به بشار اسد در سوریه و علی خامنه ای در ایران بعنوان کاندیدهای بعدی دوخته شده است. سران حکومتهائی که طی اینمدت کوتاه سقوط کرده اند، تا قبل از شروع تحولات و موج انقلابی، با ثبات و قدرتمند بنظر میرسیدند و علیرغم پاره ای مشکلات جزو کشورهائی بودند که در یک رابطه منظم و فعال سیاسی و اقتصادی با دنیای پیرامون قرار داشتند. حتی قذافی "دیوانه" اینقدر عقل داشت که اصطکاکها را با غرب کاهش دهد و روی دوش استثمار و ثروت باد آورده با حکومت فامیلی مشغول ریخت و پاشهائی بود که موضوع خبری برای رسانه های جنجالی فراهم میکرد.

حقیقت اینست که آنچه خواب خوش دیکتاتوریهای سرمایه را در مقیاس جهانی به هم زد، ترکیدن غده چرکین بحران اقتصادی جهان سرمایه داری بود. سونامی جنبش های ضد کاپیتالیستی که از فرانسه و کشورهای اروپائی شروع شدند بسرعت خود را به سواحل خاورمیانه و شمال آفریقا و آمریکای لاتین رساند. جنبشی کلاسیک و "غیر مد روز" علیه فقر و مقابله با نسخه های بورژوازی برای رفع بحران. جنبشی که در عین حال از یک نقطه عزیمت واحد برخوردار بود اما شکل بروز آن بنا به مختصات سیاسی و اقتصادی کشورها و مسائل قدیم و جدید در آنها بدرجه ای متفاوت بود. در کشورهائی که تشکل و اعتصاب جرم است و به گلوله بسته میشود، حکومت فامیلی و ارتجاع قرون وسطائی سکان اداره سرمایه داری را بعهده دارد، این تصور که کارگر در مصر و تونس و سوریه و ایران و لیبی به سبک کارگران نسبتا متشکل در فرانسه و ایتالیا و یونان اعتراض و اعتصاب کند واقعی نیست. مضافا اینکه دمکراسی در شرایط بحران اقتصادی چهره اش پلیسی تر میشود. دیدیم که با اولین تحرکات فرا قانونی و فرا پارلمانی معترضین در فرانسه و یونان و اسپانیا و انگلیس، دمکراسی یک شبه زرق و برق ها را کنار زد و دیکتاتورهائی که عمری ژست دمکراسی و تولرانس گرفته بودند به قوانین بیسمارکی رجعت کردند. بحران اقتصادی و عروج جنبش های ضد کاپیتالیستی پرده ها را همه جا کنار زد و بورژوازی را همانطور که هست در مقابل میلیاردها بشر بنمایش گذاشت. بحث فقط برسر تشدید استثمار و کاهش دستمزدها و بیکاری نجومی نیست. بورژوازی آگاهانه دارد مردم را به گرسنگی و حتی بردگی و کار مجانی همه جا وادار میکند. در کنار اعمال سیاست فقر و اختناق، بمیدان آوردن ماشین میلیتاریسم و جنگ و میدان دادن به نیروهای دست راستی فاشیست و سیاست آنتی کمونیسم فعال، وجوه دیگر تقابل بورژوازی با بحران اقتصادی و پیامدهای سیاسی آن است.

با اینحال بورژوازی همیشه تاریخ را نمیسازد. تاریخ واقعی محصول مبارزه طبقاتی در جامعیت آنست. وقتی جوامع و مردمی که عمری تحت انقیاد سیاسی و اقتصادی بوده اند و حتی بخشا انقیاد و فرودستی خود را توجیه میکردند، در مقیاس وسیع برمیخیزند، آنوقت قوانین پایه ای خود را دیکته میکنند و خوابهای خوش بورژواها به کابوس تبدیل میشود. نیروهائی از صحنه حذف و نیروهائی میداندار میشوند. از راست جدید نئوکنسرواتیو با سیاست و اقتصادی اش تا دیکتاتوریهائی که با نسخه بانک جهانی و نگهبانی حوزه کار ارزان و تولید فوق سود لنگر دمکراسیهای معدود و مرفه بودند، یکی بعد از دیگری فرو میریزد. سنت انقلابی به حق و بنا به خصلت انترناسیونالیستی اش مانند اپیدمی سیاسی خود را گسترش میدهد و حتی حکومت نژاد پرست اسرائیل را زیر منگنه قرار میدهد. افق دمکراسی در مرکز آن کور میشود اما کماکان برای کشورهای متکی به کار ارزان و کارگر خاموش بعنوان زرورق شیک سرکوب و اعاده نظم سرمایه در دوران انقلابی تجویز میشود. میلیتاریسم اینبار با عنوان "بشر دوستانه" میدانهای جدید آزمایش سلاح و کشتار جمعی و تروریسم هوائی کشف میکند و به اعتراض برحق مردم محروم خون میپاشد. با تعمیق بحران اقتصادی و تبدیل آن به یک بحران همه جانبه سیاسی و اجتماعی، اقتصاد فرعی میشود و شکل دادن به سیمای سیاسی آتی این کشورها در چهارچوب رقابتهای جهانی و امپریالیستی تشدید میشود. روند انقلابی به شهادت تاریخ همه را ناگزیر به بازتعریف میکند. چهارچوبهای قدیمی بی اعتبار میشوند و مجموعه ای از سوالات قدیم و جدید به صدر سیاست رانده میشود.

امروز ائتلاف ناتو میتواند جشن "پیروزی" پایان قذافی و به رخ کشیدن تصویر "نجات بخش" ماشین میلیتاریسم را در مقابل چشمان حیرت زده مردمی که برای آزادی و برابری و رفاه به پا خواستند برپا کند. میلیتاریسم بی آبرو و آدمکش در پایان دوره بوش امروز در دوره اوباما "ناجی" و "بشردوست" میشود و به امید و تحرک جریانات پرو غربی در اپوزیسیون کشورهای اختناق و اسلام زده تبدیل میشود. تحرک جدی برای گوشمالی نظامی بشار اسد آغاز شده است. اما تکرار سناریوی لیبی در سوریه پای اسرائیل و ترکیه و جریانات تروریستی اسلام سیاسی را نیز وسط میکشد. موقعیت استراتژیک سوریه برای طرفین درگیر در منطقه، تکرار سناریوی لیبی را با پیچیدگیهای ویژه روبرو میکند. با اینحال راهی برای بقا و دوام حکومت بشار اسد نمانده است. اگر مردم محروم سوریه موفق نشوند به نیروی خود حکومت بشار اسد را سرنگون کنند، شاید یک جنگ منطقه ای به داد بشار اسد برسد و مسئله سوریه را به مسئله ای منطقه ای و جنگ قطبها و ائتلافهای فراکشوری تبدیل کند.

قذافی تمام شد. جدال برسر آینده لیبی تازه شروع شده است. سقوط قذافی و سقوط قریب الوقوع بشار اسد، این نکته مهم را در بر دارد که سیاست قتل عام شهروندان معترض نه فقط ضمانتی برای بقا نیست بلکه و بویژه در متن بحران جهانی و خیزشهای توده ای بعنوان فاکتوری در تشدید روند فروپاشی و سرنگونی عمل میکند. آیا جمهوری اسلامی از این رویدادها درسی میگیرد؟ آیا آگاهانه سرنوشتش را به سرنوشت حکومت بعثی بشار اسد گره میزند؟ آیا از دست رفتن پایگاههای اسلام سیاسی جمهوری اسلامی را به یک سیاست حفظ خود و تقویت خط مشی سازش با غرب سوق خواهد داد؟ آیا مردم به حکومت اسلامی فرصت میدهند؟ پاسخ سوالاتی از این دست بسرعت معلوم میشود. *

24 اوت 2011